توضیحات
در هر فصلی بهانهای برای عاشقی و گفتن از عشقت مییابی
عاشق که باشی خزان میشود پادشاه فصلها و موسم عشق.
آدمها با نسبتشان به معشوق معنی مییابند و عشق را زبانیست به وسعت فریاد سکوت و جهانیست به بلندای یک دل عاشق؛ آنجا که چشمانت میشنوند و قلبت رازها را بیپروا در غریوی فارغ از شرم و حیا بیاندیشهی آبرو به حراج مینهد؛ آنچه گفتنیست بیگفت شنیده میشود و آنچه شنیدنیست لاجرم بایستگی گفتن ندارد جز غمزه و عشوه و ناز معشوق که عاشق را شاید.
وه چه زیباست گفتمان در عشق
آنچه هیچش به جز نگاه نبود…